دریافت اطلاعات ...
 
روابط عمومی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی
دوشنبه ۹ مهر ۱۴۰۳

سالمندان همچنان مشغول كارند
 
یك سوم بازنشستگان حداقل حقوق را دریافت می كنند كه به گفته رئیس كانون بازنشستگان، تنها كفاف 10 روز زندگی را می دهد.  آمار دقیقی در كشور از اینكه چند درصد از سالمندان در ایران مجبور به كار هستند، وجود ندارد، اما كافی است در شهر سر بچرخانی، آنها را می بینی كه با موهای سفید، دستانی لرزان، چشمانی
سالمندان همچنان مشغول كارند
حقوق بازنشستگان تنها كفاف 10 روز زندگی را می دهد

یك سوم بازنشستگان حداقل حقوق را دریافت می كنند كه به گفته رئیس كانون بازنشستگان، تنها كفاف 10 روز زندگی را می دهد.

 آمار دقیقی در كشور از اینكه چند درصد از سالمندان در ایران مجبور به كار هستند، وجود ندارد، اما كافی است در شهر سر بچرخانی، آنها را می بینی كه با موهای سفید، دستانی لرزان، چشمانی كم سو و قدم هایی آهسته دستفروشی می كنند، مسافركش هستند یا به كارگری در كارگاه های كوچك تن داده اند. پیرمردان و پیرزن هایی كه روزگار طوری به آنها سخت گرفته كه مجبورند به جای استراحت در خانه، پا به پای مردم دیگر به خیابان بیایند
و كار كنند.

تازه در این چند سال كه بحران اقتصادی با بحران كرونا در هم تنیده شده، آنها بیشتر تحت فشار قرار گرفته اند؛ حتی سالمندانی كه بازنشسته هستند و حقوق می گیرند هم از این اصل مستثنی نیستند و خیلی هایشان مجبور به پیدا كردن شغلی تازه شده اند؛ گرانی افسار گسیخته و خرج بیماری های جورواجور در دوران پیری و كرونا را چه به حقوق های 3 و 4 میلیونی؟

كاركردن در پیری، حق ما نبود هفته پیش 70 ساله شده است. هم فشارخون و هم قند دارد و  یكبار هم سكته قلبی كرده، دكتر به او گفته نباید خودش را زیاد خسته كند، نباید خیلی گرم یا سردش بشود، آلودگی هوا برایش مثل سم است، باید برود یك جای خوش آب و هوا زندگی كند، اما مگر با حقوق بازنشستگی می شود این كارها را انجام داد؟ در خیابان هایی كه طرح ترافیك نیست، مسافركشی می كند. تعمیركار لوازم خانه هم هست، ولی مغازه ندارد. «شما بگو چرا كار نكنم؟ اصلا كدام سالمندی هست كه بعد از یك عمر دویدن، دوست داشته باشد كه باز هم بدود؟ حقوق بازنشستگی كفاف زندگی را می دهد؟ بیمه تامین اجتماعی هزینه های دارو و درمان را درست و حسابی پرداخت می كند؟ بچه هایمان كار درست حسابی دارند و رفته اند پی زندگی شان؟ كدام یك؟ قبلا اگر فاصله مان تا خط فقر یك تا 2 میلیون بود، الان 5 تا 6 میلیون زیر خط فقریم. قبلا اگر یك روز می دویدیم كه یك كیلو گوشت بخریم، الان باید یك روز بدویم تا پول 2 كیلو میوه بشود. دستم دائم خواب می رود، تنگی نفس دارم، شب كه می شود چشمم نمی بیند، ولی باید كار كنم. تازه معلوم نیست این وضع تا چه زمانی ادامه پیدا كند، بازنشستگی برای ما معنا ندارد. اندازه یك جوان 30 ساله باید كار كنیم.»

صبحانه و ناهارش را در خیابان می خورد. در طول روز اگر كسی برای تعمیر لوازم خانگی هم زنگ بزند سراغ آن كار می رود، اما مشتری هایش از وقتی كرونا آمده كمتر شده اند. «احتمالا چون فكر می كنند مسافركش هستم می توانم ناقل باشم، اما بچه ها می گویند بیشتر مردم با موبایل، اینترنتی تعمیركار پیدا می كنند، برای همین به تو زنگ نمی زنند. من هم كه بلد نیستم با گوشی مشتری پیدا كنم.»

جمال آقا امیدش را برای بهتر شدن اوضاع از دست داده، نمی داند تا كی باید كار كند، فقط می داند كه دوست ندارد وضع زندگی اش از اینی كه هست بدتر شود. «حق یك فرد سالمند نیست كه برای مخارج روزانه اش دوباره كار كند. ما یك عمر دویدیم كه آخر عمری چند سالی را در كنار خانواده استراحت كنیم، اما حالا باید چند برابر دوران جوانی كار كنیم تا خرج یك زندگی عادی را در بیاوریم.»

دستان لرزان كلوچه فروش با یك دست جعبه كلوچه را گرفته و با دست دیگرش میله قطار مترو را. وقتی تبلیغ می كند هركلوچه 3 هزار تومن، از زیر ماسك صدایش به سختی می آید. نگاهش به جمعیت است كه سر در ماسك و موبایل دارند. احمد آقا تلاش می كند صدایش را بالاتر ببرد، شاید كسی یادش بیاید كه كلوچه ای برای صبحانه می خواهد، اما انگار كسی میلش به كلوچه او نیست. كارش این شده كه 8 صبح، نخستین قطار مترو را سوار شود و آنقدر بالا و پایین و شرق و غرب برود تا این یك جعبه كلوچه فروش برود. طول قطار مترو را نه به تندی و آسان كه با گام های محتاط و لرزانی كه با هر توقف یا ترمز قطار لرزان تر می شود، طی می كند تا مشتری پیدا شود.«30سال خیاط لباس زنانه بودم، از یك جایی به بعد نه چشمم سوی دوخت و دوز داشت و نه دستم در كار با چرخ خیاطی یارم بود. با 10 سال بیمه و ماهی 3 میلیون تومن، بازنشسته شدم. دیدم 3 میلیون را بدهم كرایه خانه؟ خرج مریضی خودم و زنم كنم؟ میوه و گوشت و مرغ بخرم برای هفته ای یك بار مهمان داری از بچه هایم؟ پول آب و برق و تلفن بدهم؟ كدامش را؟ دستفروش شدم، اول در خیابان و بعد در مترو. روزی 80 هزار تومان در می آورم و آخر هفته ها هم نمی آیم. همان یك روز استراحت بس است و زیاد.» نگرانی احمد آقا زیاد شدن لرزش دستانش است، اینكه نتواند بیاید دستفروشی و در خرج و مخارج خانه بماند. «همین الان با توقف قطار سرگیجه می گیرم و هر آن می خواهم بخورم زمین. بچه هایم هم گرفتاری های خودشان را دارند. خرج و گرانی زیاد است، توقع یا انتظاری برای كمك ندارم. من از وقتی راه رفتن را یاد گرفتم كار كردم، مطمئنم تا دم مرگم هم باید كار كنم.» كلوچه ها كم نشده، احمد آقا باید خط مترو اش را عوض كند تا شاید فرجی شود. «قبلا پیری حرمتی داشت، می گفتند وجودش بركت است، اما الان باید مراقب باشیم سر بار كسی نباشیم.»

كار خیابانی در تمام فصول چند سالی است كه زیر پل عابر پیاده یكی از میدان های اصلی مركز تهران لیف و اسكاچ و دستمال آشپزخانه می فروشد، تابستان و زمستان ندارد، او همیشه آنجاست. نزدیك به 80 سال دارد و فلج شده، ولی نمی تواند كه كار نكند، یعنی نمی شود.«15 سالی است كه جراحی كرده ام؛ از گردن تا كمر. دكتر گفته بود كه احتمال فلج شدن هست، حالا پای چپم از كار افتاده و از همان وقت، شوهرم زن دیگری گرفت و من را هم طلاق نداد. هنوز اسمش توی شناسنامه ام هست، من هم مستأجرم و نزدیك دخترم زندگی می كنم. كار در خیابان برایم سخت و خطرناك است. 2 بار موبایل قدیمی و خرابم را دزد برده. یكبار كه به پسری اعتماد كردم تا برایم از دكه شارژ بگیرد، رفت و دیگر نیامد، اما تا وقتی دست دارم، لیف و اسكاچ می بافم و همین جا می فروشم. چند سال پیش سیسمونی و لباس نوزاد هم سفارش می گرفتم و می بافتم اما الان كمر و دستم خیلی درد می كند و دیگر توان ندارند. وقتی ساعت ها روی یك صندلی می نشینم، تمام استخوان هایم از درد می سوزند.»

نه بیمه دارد، نه حقوق بازنشستگی. خودش است و لیف ها و اسكاچ های پول ساز؛« بیمه ندارم، مریض هم بشوم دكتر نمی روم، هزار درد دارم. چشم هایم هم آب مروارید آورده، اما هزینه جراحی و عمل زیاد است. یك ساعت كه لیف می بافم چشم هایم از درد، به سر درد می رسد. اما چه كنم؟ باید خرج خودم را در بیاورم، كسی هم كه از زندگی ام می پرسد، جرأت درددل كردن ندارم، از بس درد خود مردم زیاد است.» آن سال های اول چند باری این در و آن در زده تا برود تحت پوشش بهزیستی یا كمیته امداد، اما نشد كه نشد. «این كارها پیگیری می خواهد، من توان راه رفتن ندارم، چه برسد به این كه از این اتاق به آن اتاق برای یك نامه بروم. بعد هم مگر چقدر حقوق می دهند؟ آن را هم بگیرم باز باید بیایم در خیابان كار كنم. درد این است كه ما زن ها بیشترمان هیچ چیز از خودمان نداریم، نه بیمه مستقل، نه حقوق بازنشستگی، نه ملك و املاك. این می شود كه به وقت پیری باید كار كنیم و خرج زندگی مان را در بیاوریم.» نوك انگشتانش از بس نخ را محكم گرفته، نازك شده ولی باید باز هم لیف ببافد. «زن و مرد ندارد، آدم از جوانی باید دستش در جیب خودش باشد و كار و بار خودش را داشته باشد تا در سن پیری آواره كوچه و خیابان نشود.»

«سالمند كارگری» در حال تبدیل شدن به یك معضل علی دهقان كیا، رئیس كانون بازنشستگان تامین اجتماعی استان تهران به همشهری گفت كه آمار دقیقی از سالمندان شاغل در بازار كار وجود ندارد، اما این پدیده با شرایط فعلی اقتصادی ایران و حقوق پایین بسیاری از بازنشستگان طبیعی است. « بیشتر از یك سوم بازنشستگان تامین اجتماعی حداقل بگیر هستند؛ یعنی باید با 4 میلیون و 200 هزار تومان در یك ماه زندگی كنند كه بررسی ها نشان داده فقط كفاف 10روز از ماه را می دهد و برای 20 روز دیگر كسری دارند؛ بنابراین مجبور هستند كه به شغل دیگری روی بیاورند.»

او سپس توضیح داد: « دوسوم مستمری بگیران حقوق متوسط بازنشستگی را دریافت می كنند كه به خاطر تورم مداوم بخشی از آنها هم مجبور به كار در سن سالمندی هستند كه تعداد آنها هم كم نیست. از طرفی چون توانایی و انرژی سالمندان برای كار كمتر از جوانان است، معمولا آنها را برای مشاغلی می پذیرند كه درآمد كمی دارد. در مجموع وضعیت به گونه ای است كه كمتر فردی پس از بازنشستگی به استراحت و تفریح می پردازد و می تواند در آرامش و رفاه كامل زندگی كند.» دهقان كیا افزود: « باید صندوق های بازنشستگی و سازمان تامین اجتماعی هرچه زودتر برای این معضل چاره ای بیندیشند وگرنه در كنار كار كودكان، شاهد اشتغال سالمندان هم خواهیم بود كه برازنده آنها و ایران نیست.»همشهری
   تاریخ: ۰۹:۵۳ - ۱۴/۰۶/۱۴۰۰   بازدید: ۱۸۹