دریافت اطلاعات ...
 
روابط عمومی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی
جمعه ۶ مهر ۱۴۰۳

مدرسه كودكان نان آور خانواده را دریابید/ امیدگاهی برای كودكان فراری از جنگ
 
گروه جامعه خبرگزاری فارس؛ عطیه اكبری: یك ساختمان دوطبقه قدیمی استیجاری در خیابان شوش خانه امید كودكان كار افغان است كه در هفت آسمان یك ستاره هم ندارند. كودكانی كه هیچ مدرسه ای آن ها را پذیرش نمی كند، مدارك اقامتی ندارند، خیلی ها اوراق هویتی هم ندارند. بعضی در ایران به دنیا آمدند و خیلی ها بعد از اتفاقات اخیر افغانستان همراه خانواده خودشان را به ایران رساندند و در گوشه ای از این شهر هزارتو زندگی را ادامه دادند. یكی فال فروش شد، یكی زباله گرد، یكی وردست كارگاه خیاطی، آن یكی كارگر كوره آجرپزی و...  نان آور خانواده شدند.

كف داشته های كودكان ما سقف آرزوها و رؤیاهای این كودكان افغان است. رفتن به مدرسه، درس خواندن پشت نیمكت های كلاس رویای همه آن هاست و این رؤیا در مدرسه كودكان كار جلال آل احمد تعبیر شده است. مدرسه ای كه مسئولان آن در میان انبوه مشكلات ریزودرشت تنها ماندند و نیازمند حمایت مردم، خیران و نهادهای بین المللی هستند.اینجا یك مدرسه متفاوت است كه كسی از حال و روز دانش آموزانش خبر ندارد.



كلاس اولی 12 ساله

مدرسه كودكان كار آل احمد در خیابان شوش نرسیده به تیر دوقلو در ردیف مغازه های فرسوده قرارگرفته و تابلوی كوچكی دارد. یك ساختمان دوطبقه قدیمی استیجاری با 400 دانش آموز. صبح ها پسرها به مدرسه می آیند و بعدازظهر نوبت دخترهاست. ما هم وقتی به مدرسه می آییم كه نیم ساعتی به پایان ساعت حضور پسرها باقی مانده است و بعد از ورود به مدرسه سری به كلاس های درس می زنیم.

در كلاس اول مدرسه  از پسربچه 7 ساله می بینی تا پسر 12 ساله ای كه دست های پینه بسته اش نشان می دهد مرد یك خانواده است و سهمش از همه سال های كودكی فقط كار بوده و بس. حالا در 12 سالگی پشت نیمكت كلاس اول دبستان نشسته است. درس امروز كلاس نشانه «ای» هست و سرمشق كلاس؛ كلمه ایران.



به وقت خواب

صدای بلند خانم معلم ، وقت تدریس هم نمی تواند چرت دانش آموز نیمكت چهارم را پاره كند. پسربچه ریزنقشی كه مداد در دست خوابش برده است. خانم معلم بالای سرش می رود و آرام صدایش می كند. فرهاد؟ سراسیمه از خواب می پرد و به نوشتن ادامه می دهد. خانم معلم می گوید: «فرهاد دو نوبت كار می كند. هم صبح و هم شب. بیشتر روزها سر كلاس چرت می زند. من صدایش می زنم و گاهی بیرون می رود. آبی به صورتش می زند و برمی گردد. این بچه سرشار از استعداد است و با همین خواب آلودگی و خستگی دائمی یكی از بهترین دانش آموزان كلاس است.»

زنگ نوبت اول مدرسه به صدا درمی آید و پسرها از كلاس بیرون می آیند تا دوباره راهی چهارراه و كارگاه و كوره آجرپزی و ... شوند. مدرسه برای این كودكان فقط مدرسه نیست. همه دل خوشی است، كمی آرام گرفتن و فرار كردن از كاری كه بر گرده شان است اما قد و قواره شان نیست.

«سمانه سنگسری»؛مدیرمدرسه كودكان كار جلال آل احمد

صدایمان را بشنوید

مدیر مدرسه جلوی در ایستاده و یكی یكی به دخترهایی كه وارد مدرسه می شوند ماسك می دهد. ماجرای مدرسه كودكان كار جلال آل احمد مثنوی هفتاد من كاغذ است. میهمان مدیر مدرسه می شویم و حرف هایش را می شنویم و قول می دهیم صدایش را به گوش همه برسانیم. «سمانه سنگسری» می گوید: «مجتمع جلال آل احمد تا 10 سال قبل یك NGO بود برای تحصیل كودكان كاری كه اوراق هویتی نداشتند و نمی توانستند در مدرسه معمولی درس بخوانند. این نهاد مردمی را آقای نادری یكی از فعالان اجتماعی افغان كه تحصیل كرده است و سال ها در ایران زندگی می كند راه اندازی كرد. بعد از چند سال گفتند این مدرسه برای ادامه كار باید از آموزش وپرورش مجوز بگیرد. گفتند مدیر باید یكی از معلمان رسمی آموزش وپرورش باشد. من همیشه دغدغه كودكان كار و بچه هایی را داشتم كه شرایط درس خواندن در مدرسه های عادی را نداشتند و خلاصه پیشنهاد مدیریت مدرسه را پذیرفتم و با آقای نادری پیگیر گرفتن مجوز از آموزش وپرورش شدیم. بعد از كلی بروبیا آموزش وپرورش مجوز مدرسه را بانام جلال آل احمد صادر كرد.»



یك عنوان پردردسر/مدرسه غیرانتفاعی برای كودكان كار افغان!

عنوان مدارسی كه از آموزش و پرورش مجوز دارند یا دولتی است یا غیردولتی. مدرسه كودكان كار جلال آل احمد دولتی نیست و در مجوز آموزش وپرورش عنوان غیردولتی دارد و بسیاری از مشكلات از همین عنوان ناشی می شود. سنگسری مدیر مدرسه می گوید: «خیلی ها اینجا را با مدرسه غیرانتفاعی اشتباه می گیرند. در این مدرسه دانش آموزانی پذیرش می شوندكه هیچ مدرسه دولتی آن ها را ثبت نام نمی كند. ناچارند به مدرسه جلال آل احمد بیایند.»



دست رد سازمان ملل  به مدرسه كودكان كار

متولیان مدرسه كودكان كار جلال آل احمد دست تنها مانده اند، حمایت نمی شوند. صدایشان به جایی نمی رسد. مدیر مدرسه مشكلات را بازگو می كند؛ «ما در مدرسه كودكان كار جلال آل احمد باید از دانش آموزانمان شهریه بگیریم. چون چاره ای نداریم، حمایتی نداریم. با اینكه آسیب پذیرترین كودكان در این مدرسه درس می خوانند و باسواد می شوند اما ما هیچ سرانه ای  دریافت نمی كنیم. برای آنكه در مدرسه بسته نشود مجبوریم شهریه بگیریم و از پول شهریه دانش آموز اجاره ساختمان بدهیم، حقوق معلم ها را بدهیم. هزینه های یك ساختمان قدیمی كه هرروز یك گوشه اش خرج برمی دارد هم جای خودش. دانش آموز و خانواده اش زیرخط فقر هستند، توانایی پرداخت شهریه ندارند.»

 مدیر مدرسه سیستم را باز می كند ولیست پرداخت ها را نشانمان می دهد و می گوید: «ببینید. هیچ كدام شهریه ندادند. ما به دفتر سازمان ملل در تهران نامه نوشتیم و از آن ها تقاضای كمك و حمایت كردیم. به ما گفتند از مدرسه و دانش آموزان حمایت می كنیم اما به شرط تأیید پلیس مهاجرت پلیس می گوید شما خودگردان و غیردولتی هستید ما نمی توانیم كمكی به شما كنیم.

بعضی وقت ها ما واقعاً درمانده می شویم كه چه كنیم. دلمان نمی آید به دانش آموز بگوییم چون شهریه ندادی به مدرسه نیا. از طرف دیگر وقتی حتی از جایی حمایت نمی شویم، باید چطور چرخ مدرسه را بچرخانیم؟»



نگذاریم این چراغ خاموش شود/ فقط آذوقه ندهید حمایت تحصیلی كنید

چراغ مدرسه كودكان كار جلال آل احمد خاموش می شود اگر حمایت خیران و مردم نباشد. امید كودكان كاری كه همه دل خوشی شان نشستن پشت نیمكت های این مدرسه است ناامید می شود اگر خیران به میدان نیایند.

از مدیر مدرسه می پرسیم این همه موسسه خیریه، یا NGO هایی كه در زمینه كودكان كار فعالیت می كنند چرا از آنها كمك نمی خواهید؟ چرا تبلیغات نمی كنید؟

پاسخ سنگسری؛ مدیر مدرسه نكته قابل تاملی دارد. سنگسری می گوید: «فرهنگ حمایت تحصیلی درمیان مردم و خیران ما كمرنگ است. ما شرایط دانش آموزان مدرسه مان را به موسسه های خیریه توضیح می دهیم و آنها برای كمك مثلاً ارزاق برای خانواده بچه ها می فرستند یا لباس و حمایت های اینچنینی كه همه آنها هم قابل تقدیر است اما ما نیاز به حمایت تحصیلی داریم. مثلا یك خیر هزینه تحصیل یك سال دانش آموز را بر عهده بگیرد و رقمش را هر طوری كه در توانش است به مدرسه بپردازد.»



وقتی فقر حریف سرسخت پروتكل های بهداشتی می شود

پروتكل های بهداشتی با سخت گیری در مدرسه كودكان كار رعایت می شود. بچه ها بدون ماسك اجازه ورود به مدرسه را ندارند. دست ها در چند نوبت ضد عفونی می شود. سنگسری می گوید: «نماینده بهداشت مرتب به مدرسه می آید و ایراد پشت ایراد. چند روز قبل به مدرسه آمد و گفت باز بودن در كلاس كافی نیست. باید پنجره كلاس ها هم باز باشد. ما یك روز پنجره ها را باز گذاشتیم. دیدیم بچه ها از سرما به خود می لرزند. چون لباس گرم ندارند. چون كودك كار هستند. همین كاپشن هایی كه می بینید یكی در میان پوشیده اند به لطف خیران و مردم به دست ما رسیده است. ای كاش همه مسئولان شرایط این مدرسه و دانش آموزانی كه اینجا درس می خوانند را  درك كرده و به ما كمك كنند.»



معلم های مددكار

دغدغه معلم هایی كه دانش آموزانشان كودكان كار هستند، فقط درس خواندن یا نخواندن بچه ها نیست. معلم و مدیر مدرسه كودكان كار جلال آل احمد پیگیر ریز و درشت مشكلات بچه ها هستند. مدیرمدرسه بخشی از مشكلات مدرسه را مرور می كند؛ «معلم های مدرسه ما فقط معلم نیستند. مددكار هم هستند. تك تك به خانه بچه ها سركشی می كنند تا بدانند هر كودك كار در چه شرایطی زندگی می كند. اتباع افغان تحت پوشش هیچ بیمه ای نیستند. فقط خدا نكندمشكل یا بیماری برایشان پیش بیاید. باید اینقدر به این در و آن در بزنیم تا هزینه درمان را جور كنیم. باور می كنید هر روز كاری در مدرسه كودكان كار جلال آل احمد به اندازه چهار روز كاری یك مدرسه معمولی از ما انرژی می گیرد. چون اینها پراز مشكل هستند. یك روز كودك آزاری، یك روز مشكلات خانوادگی، كمبودها و مشكلات معیشتی بچه ها. یك سال قبل یكی از دانش آموزان ما به نام رامش گم شد. 10 ساله بود و در چهارراه ها دستفروشی می كرد. تا مدت ها بعد از تعطیل شدن مدرسه دنبالش می گشتیم. هر جایی كه فكرش را بكنید زیر پا گذاشتیم. هیچ اثری از او پیدا نكردیم. نه پزشكی قانونی نه بهشت زهرا. این یكی دیگر از چالش های ما در مدرسه است.»

اندر خم یك بخاری

زنگ تفریح است و گپ كوتاهی با معلم كلاس اول می زنیم. او هم حرف مدیر مدرسه را تكرار می كند و می گوید: «از ماحمایت كنید. ما دست تنها هستیم. مشكلات مدرسه به كنار، مانمی توانیم نسبت به مشكلات معیشتی بچه ها بی تفاوت باشیم. می دانید چندنفر از این بچه ها در خانه هایشان بخاری نداشتند و سعی كردیم با كمك خیران برایشان بخاری تهیه كنیم؟ اینجا مدرسه بچه های معمولی نیست. كودكان كار، دانش آموزان مدرسه جلال آل احمد هستند. بچه هایی كه با همین سن و سال كم چاره ای به جز كار كردن ندارند و ازصبح در سرمای زمستان بیرون از خانه هستند و یك غذای درست و حسابی نمی خورند. گاهی وقت ها بچه به مدرسه می آید با شكم خالی. صدای غاار و غور شكمش سكوت كلاس را می شكند. معلم می فهمد این بچه گرسنه هست. باید برایش فكری كند وگرنه آرام و قرار نمی گیرد. لقمه غذا از گلویش پایین نمی رود.»

دختر 9 ساله؛ نان آور خانواده

سخت است دختر 9 ساله هم دخترخانه باشد، هم نان آور خانه و چشم مادر بیمار به دستان او كه در غروب سرد روزهای زمستان دست پر به خانه می آید یا نه! این مدرسه پر است از دخترانی كه قصه زندگی شان شبیه و حتی تلخ تر از قصه زندگی دختر كبریت فروش است. مثل قصه پروانه كه پدر و برادرهایش را در جنگ افغانستان ازدست داده است و مدیر مدرسه می گوید: «این مادر و دختر بعد از اتفاقات اخیر افغانستان به ایران آمدند. مادر، بیمار است و دختر كم سن و سال اما عاشق درس و مدرسه. بااینكه با همین تن نحیف، نان آور خانه شده اما شاگرداول كلاس است و برای درس خواندن خستگی نمی شناسد.»



شغل ویژه خواهر و برادر افغان

كیف هایشان را كه می بینی و با كیف های زرق وبرق دار بچه های دبستانی مقایسه می كنی دلگیر می شوی. یكی از دخترها كتاب و دفترش را داخل پلاستیك گذاشته و وارد مدرسه می شود. كیفور است و خندان. تا 9 سالگی مدرسه به خودش ندیده و تازه كلاس اول است. می پرسم كار می كنی؟ می گوید: بله. سؤال بعدی را نپرسیده ، ادامه می دهد: «سر چهارراه فال می فروشم.» هنوز گرم صحبت با او نشدیم كه پسربچه 11 ساله ای دست روی شانه اش می گذارد و با لحن مردانه ای می گوید:« آبجی ساعت چند بریم؟» با این دیالوگ دستمان می آید كه خواهر و بردارند. می پرسم برادرت هم فال می فروشه؟ شانه اش را بالا می اندازد و جواب می دهد؛ «نه. داداشم از دور مراقب من هست. چون از دخترها بهتر فال می خرند. باهم از خانه بیرون می آییم. او دورتر می ایستد و مراقبم است.» حال خوب این خواهر و برادر بااینكه در بهترین سال های كودكی سخت ترین روزها را می گذرانند تماشایی است. تك تك كودكان كار مدرسه جلال آل احمد به حمایت ما نیاز دارند. كمك كنیم برای حفظ این دل خوشی های كوچك...

نشانی مدرسه كودكان كار جلال آل احمد:خیابان شوش بعد از لب خط، جنب خیابان مظاهری ( شقاقی سابق )،نبش كوچه نیكنام پشت ایستگاه اتوبوس پلاك 93.

انتهای پیام/
منبع خبر:
خبرگزاری فارس
   تاریخ: ۱۱:۰۹ - ۱۵/۱۰/۱۴۰۰   بازدید: ۴۱۷