دریافت اطلاعات ...
 
روابط عمومی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی
شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳

مهر مادر و ناشنوایی فرزند، مسیری از لرستان به تهران
 
تهران - ایرنا - اهالی روستا به من و همسرم به خاطر داشتن دو كودك ناشنوا به چشم مجرم می نگریستند و باور داشتند كه بخاطر گناه نكرده من و همسرم، صاحب دو كودك ناشنوا شده ایم. پسرم شنوایی اش را برای همیشه از دست داده بود اما نمی خواستم دخترم نیز به این گرفتاری دچار شود.
مهر مادر و ناشنوایی فرزند، مسیری از لرستان به تهران تهران - ایرنا - اهالی روستا به من و همسرم به خاطر داشتن دو كودك ناشنوا به چشم مجرم می نگریستند و باور داشتند كه بخاطر گناه نكرده من و همسرم، صاحب دو كودك ناشنوا شده ایم. پسرم شنوایی اش را برای همیشه از دست داده بود اما نمی خواستم دخترم نیز به این گرفتاری دچار شود.

این نوشتار به زبان ساده و روان، روایت مادری روستایی است كه صاحب دو كودك ناشنوا است. به گفته خودش اگر در روستایشان به زنان اطلاعاتی درباره بارداری و تولد فرزند سالم داده می شد، اگر توانایی پرداخت هزینه های سنگین آزمایشات دوران بارداری را داشت، اگر پس از تولد كودكانش برای كاشت حلزون و بازگشت شنوایی كودكانش حامی داشت، شاید امروز دو كودك 10 و 12 ساله ناشنوا نمی شدند.

حمیده 40 سال دارد و صاحب سه فرزند است. دو پسر و یك دختر، از پسر اولش كه در 19 سالگی وی را باردار شده بود خبر ندارد. پسر 20 ساله اش امروز سهم خود را از وی جدا كرده و به تنهایی و با گروهی از دوستانش زندگی می كند. امروز حمیده مسئولیت دو فرزند دیگر را به عهده دارد فرزندانی كه با تولدشان سرنوشت این زن اهل یكی از روستاهای نورآباد لرستان را برای همیشه تغییر دادند.

امروز پنج سال است كه ساكن پایتخت شده اما دل خوشی از این وضعیت ندارد. خود و همسرش را در ناشنوا شدن پسر 12 ساله اش مقصر می داند اما خوشحال است همه حرف و حدیث های خانواده و همسایه و اقوام را كنار گذاشت تا برای كاشت حلزون فرزند سومش به تهران بیاید و قدمی بردارد.

سفری كه سبب خیر شد و حداقل توانست در این مهاجرت شنوایی دخترش را با كاشت حلزون و شركت در كلاس های كاردرمانی و گفتاردرمانی تا حدودی بازگرداند. طوری كه به گفته خودش امروز دخترش با دستگاه هم می شنود و هم حرف می زند.

حمیده می گوید: الان را نمی دانم اما آن زمان استان لرستان مركز كاشت حلزون نداشت. باید برای این كار به تهران می آمدم اما هزینه رفت و آمد تا اولین بیمارستان در شهر كه 3 تا 5 ساعت طول می كشید بالا بود چه برسد اینكه به تهران می آمدم.

همسر حمیده مصرف كننده مواد بود و در همین رفت و آمدها برای كار به تهران درگیر مواد شد. اول كراك و بعد سراغ شیشه رفت. حمیده و همسرش به سختی از پس هزینه های زندگی شان برمی آمدند كه دومین فرزندشان متولد شد.

«پسرم 9 ماه داشت كه خواهرم یك روز به خانه مان آمد. كمی بعد به من گفت پسرت ناشنوا است. پرسیدم از كجا فهمیدی؟ گفت چون به صدای بسته شدن در عكس العملی نشان نداد. حرف خواهرم را قبول نكردم. چون پسرم از نظر فیزیكی سالم بود و مشكلی نداشت اما بعدها كه كمی بزرگتر شد متوجه شدم پسرم ناشنوا است».

برای یك دختر روستایی مثل حمیده تحمل این درد بسیار سخت بود زیرا در روستایشان یك معلول بیشتر وجود نداشت و همه سالم و سلامت بودند. تحمل اینكه خبر ناشنوایی فرزندش در روستا بپیچد حمیده را آزار می داد.

«فرزند اولم سالم بود به همین دلیل نگرانی از تولد فرزند دوم نداشتم و برای آزمایش بارداری به شهر نرفتم البته هزینه اش را هم نداشتم. لرستان به این بزرگی امكانات كمی دارد و این مساله باعث می شود خیلی ها برای دوا و درمان خود یا فرزندانشان بی خیال شوند از طرفی هزینه های سرسام آور و بی پولی مانع از آن می شد به بیمارستان بروم».

این درحالی است كه حمیده دختری روستایی بود. تا به حال به تنهایی پا به شهر نگذاشته و از همسرش هم انتظاری نداشت زیرا وی درگیر مصرف بود و توجهی به وضعیت فرزندش نداشت.

«در روستای ما با 700 خانوار فقط سه ماشین سواری بود. هر كسی زودتر از خواب بیدار می شد، می توانست سوار ماشین شود و به شهر برود. اگر جا بمانی باید بروی كنار جاده. تا ماشین بیاید شاید یك ساعت طول بكشد و آن هم باید شانس بیاوری ماشین پر نباشد و راننده تو را سوار كند».

حمیده با این حال تصور می كرد به مرور حال فرزندش مساعد می شود اما نشد تا اینكه بالاخره تصمیم گرفت پسرش را به بیمارستان و نزد پزشك ببرد.

«بچه را باید می بردم تهران. با هر ترس و لرزی بود و به تنهایی آمدم تهران. به من گفتند باید كاشت حلزون شود و هزینه اش 30 میلیون می شود. خانمی كه این حرف را به من زد رقم را اشتباهی گفت. زیرا آن موقع هزینه كاشت 6 میلیون تومان بود. شاید اگر رقم اصلی را گفته بود پدرم یا پدرشوهرم را راضی می كردم این پول را به ما قرض بدهند اما 30 میلیون را هیچ كسی نمی داد. از طرفی آن خانم گفت باید بعد كاشت كلا در تهران مستقر شوی و كاردرمانی و گفتار درمانی فرزندت را پیگیری كنی. اینها را كه شنیدم چشم هایم سیاهی رفت. شرایط هیچ كدام را نداشتم و در نهایت با دلی شكسته برگشتم روستا».

حمیده درحالی كه هنوز درگیر مشكل پسرش بود، پس از 9 ماه و آن هم ناخواسته فرزند سومش كه دختر بود را به دنیا آورد. كمی بعد اما متوجه شد دخترش هم ناشنوا است.

«سرزنش و طعنه های خانواده و مردم امانم را بریده و شب و روزم گریه بود. این اتفاق در روستا مثل جرم بود. همه پشت سرم حرف می زدند. می گفتند ببین چه گناهی خودش یا شوهرش كرده كه خدا این بچه های ناشنوا را جلوی آنها قرار داده. اگر از وضعیت فرزندانم ناراحت نمی شدم، از حرف مردم دیگر جرات پا گذاشتن توی روستا را نداشتم. از طرفی خانواده هایمان نیز رهایمان كرده بودند. نه خانواده خودم و نه خانواده همسرم دلسوزی كاری برایمان انجام نمی دادند».

حمیده ادامه می دهد: من یك دختر روستایی بودم. از بارداری اطلاعات درستی نداشتم و كسی هم نبود كه بگوید بچه دومت ناشنوا شده، مراقبت كن كه سومی را نیاوری یا اگر یك روز خواستی سومی را بیاوری زیر نظر پزشك این كار را كن. هرچند كه پولی هم برای انجام آزمایشات غربالگری و... نداشتم. فقط سونگرافی دادم و در سونگرافی هم این مشكلات مشخص نمی شود. حرف مردم هم از یك طرف دیگر امانم را بریده بود. در همین گیر و دار فرد معلولی كه در روستایمان بود یك روز به من گفت به فرزندت شیر نده تا تلف شود. اما من مادر بودم. نمی توانستم مرگ فرزندم را تحمل كنم. دلبسته بچه هایم بودم و كدام مادر حاضر به انجام این كار می شود». حمیده شب و روزش گریه بود و دیگر تحمل فرزند ناشنوای دیگر را نداشت.

عمل كاشت حلزون با كمك خیران

زن جوان ازدواج فامیلی نكرده اما در اقوام دور همسرش یكی دو فرد ناشنوا وجود داشتند.

«همه به من می گفتند بچه هایت تا ابد ناشنوا می مانند و كاری از كسی برنمی آید. درست است كه سواد نداشتم اما از آنجایی كه یكی دو بار به پزشك مراجعه كرده بودم و یكبار تا تهران آمده بودم می دانستم با كاشت حلزون می توان شنوایی بچه را بازگرداند».

حمیده در نهایت تصمیم خود را گرفت. با وجود اینكه از شهر می ترسید و واهمه از این داشت كه دزدیده نشود، با وجود اینكه آهی در بساط نداشت اما به امید چند فامیل دوری كه در تهران داشت به پایتخت آمد.
«اقوام جمع شدند و با هزینه خود من را به بیمارستان بردند. كارهای دخترم را انجام دادند و دكتر گفت قبل كاشت باید سمعك تهیه و دخترم از سمعك استفاده كند. 6 میلیون هزینه سمعك بود. خدا خیرشان بدهد فامیل ها این پول را جمع و برای دخترم سمعك خریدند. دوباره كرایه ام را دادند و به روستا برگشتم. قرار شد بعد یكی دو ماه دوباره برای ادامه فرایند پزشكی برگردم».

در این شرایط كه حمیده نگران تهیه پول جراحی كاشت حلزون فرزندش بود، یكی از اقوام در تهران خانم بازیگر كتایون ریاحی را به وی معرفی كرد.

«به من گفتند دفتر آنها برای این شرایط هزینه كرده و به افرادی مثل ما كمك می كنند. به دفترشان رفتم و پس از بررسی های لازم قرار شد هزینه عمل دخترم را بدهند. این شد كه در تهران ماندگار شدم زیرا كاشت به تنهایی فایده نداشت و باید در كنار آن بچه را برای گفتاردرمانی و كاردرمانی به مراكز درمانی می بردم. این شد كه دوباره اقوام جمع و پول پیش یك خانه را جمع و خانه ای را در جنوب تهران برایم اجاره كردند».

با وجود مخالفت های خانواده اما حمیده عزمش را برای آمدن به تهران جزم كرد. خیلی ها می خواستند مانع از مهاجرت وی به تهران شوند اما او دست همسر و فرزندانش را گرفت و به تهران آمد.

«پس از مدتی دخترم عمل شد. بعدها به كمك یكسری از خیران پسرم هم كاشت شد اما برای پسرم دیر شده بود. دیگر فایده ای نداشت اما دخترم شرایط خوبی داشت».

كمی بعد حمیده با انجمن توانیاب آشنا و به صورت رایگان دختر و پسرش را برای كاردرمانی و گفتاردرمانی به این انجمن می برد. حالا امروز دخترش می شنود و تا حدودی حرف می زند اما پسرش ناشنوا است.

«هر دو در مدرسه ناشنوایان ثبت نام شده و دو روز در هفته به مدرسه می روند».

روزهای سخت

با وجودی كه حمیده توانست شنوایی دخترش را با جراحی كاشت حلزون و استفاده از دستگاه نجات دهد اما این روزها شرایط سختی را می گذراند.

پسر بزرگش كه دلیل ناشنوایی خواهر و برادرش را مادرش می داند از آنها جدا شده و با دوستانش زندگی می كند. همسرش همچنان مواد مصرف می كند و جز هزینه یارانه و مبلغی كه ماهیانه خیران و اقوام به حسابش واریز می كنند آهی در بساط ندارد. «هزینه هایم فقط پول كرایه و هزینه های خانه و به زحمت خرج خوراك بچه ها می شود. پنج سال است نتواسته ام یك كفش نو برای بچه ها بخرم. لباس های كهنه مردم را می پوشیم و همیشه در خانه هستیم».
حمیده قبلا در خانه های مردم كار نظافت انجام می داد اما به خاطر كرونا شرایط كاری اش هم از رونق افتاد. از طرفی بچه هایش بزرگ شده و باید حواسش به آنها باشد.

«همسرم یك روز خانه هست و چند روز ناپدید می شود. چندباری درخواست طلاق دادم اما هر بار فرار می كند و خودش را گم می كند. از طرفی چون آزاری به ما نمی رساند تحملش می كنم. فقط تنها غصه ام پسرم هست. آرزو می كردم كه ای كاش می توانستم شنوایی او را هم نجات بدهم تا او هم مثل خواهرش حداقل با دستگاه كمی بشنود و چند كلمه حرف بزند».

آرزویم یك سرپناه است

حمیده معتقد است جامعه می تواند به افرادی كه مثل او در شرایط سخت زندگی كنند یاری برساند.

«من فرزندان ناشنوا و زندگی سختی دارم. داشتن یك سرپناه آرزوی من است. هر سال نگران جابه جایی و پیدا كردن خانه با پول كمی كه در اختیار دارم هستم. همین نگرانی ها اگر نباشد می توانم تمام انرژی ام را برای بچه هایم بگذارم تا درس بخوانند و در آینده خیری به این جامعه برسانند».

زن جوان به گفته خودش به زحمت پولی برای خرید گوشت به دستش می رسد و بیشتر هزینه اش صرف مخارج خانه می شود.

«ما در خانه ای 40 متری زندگی می كنیم كه نه حیاط دارد و نه نور. بچه ها بی قراری می كنند و دلشان می خواهد بیرون بروند اما در توانم نیست. همین كه بتوانم شكمشان را سیر نگه دارم و به مدرسه شان برسم كار بزرگی كرده ام».

حمیده می داند كه از دست كسی هم كاری برنمی آید اما امیدش اول به خدا بعد خیرانی است كه تنهایش نمی گذارند.

همه می دانیم بزرگترین ثروت و سرمایه یك جامعه، نیروی انسانی آن جامعه به شمار می رود. شاید به همین دلیل است كه امروز نگرانی های زیادی درباره كاهش آمار ولادت ها وجود دارد زیرا گفته می شود آمار ولادت ها از یك میلیون و 570 هزار تولد در سال 94، به یك میلیون و 196 هزار تولد تا پایان سال 98 رسیده و شاهد تقلیل 170 هزار تولد هستیم.

تصور می شود امسال نیز با كاهش نزدیك به 300 هزار تولد و از آن طرف افزایش جمعیت سالمندان كشور تا سال 1430 به بیش از 30 درصد كل جمعیت كشور مواجه باشیم كه این شرایط را برای رشد خلاقیت و پویایی در كشور كاهش می دهد زیرا آمارها نگران كننده و گویای كاهش جمعیت جوان در سال های آتی كشور است.

این آمار و ارقام ها كافی است تا تلاش برای تشویق جوانان برای ازدواج و فرزندآوری اهمیت ویژه ای در سیاست های كلان دولت پیدا كند اما در این میان اهمیت زیرساخت ها برای تولد كودك سالم جایگاه ویژه ای می یابد زیرا طبق نظر كارشناسان كودكانی كه از مراقبت مطلوبی برخوردارند، در آموزش و سایر خدمات اجتماعی از بقیه جلوترند، توان تولید بیشتری دارند و به قانون بیشتر احترام می گذارند. از آن طرف نیز با تولد و پرورش كودكان سالم، هزینه های آینده برای آموزش، بهداشت و هزینه های اجتماعی كاهش خواهد یافت و سرمایه های اجتماعی فزونی می یابد.

این درحالیست كه امروز حدود 15 درصد از جمعیت كشور را معلولان تشكیل می دهند كه طبق تحقیقات كارشناسان بیش از 50 تا 60 درصد این معلولیت ها ژنتیكی هستند. در این میان اگر برای اختلالات ژنتیكی به علت یابی ژنی بپردازیم و از آن طرف زیرساخت های اساسی برای تولد كودكان سالم را فراهم كنیم، بدون شك می توانیم در راستای كاهش معلولیت زایی قدم های موثری برداشت و در آینده شاهد جامعه ای سالم و پویا باشیم.

گاهی نبود زیرساخت و امكانات لازم، اطلاع رسانی دقیق و آگاهی بخشی، شاهد تولد كودكانی با نقص عضو هستیم كه نه تنها خودشان در گذر زمان دچار مشكلاتی در زندگی می شوند بلكه خانواده و جامعه نیز هزینه های بیشماری را برای آموزش و پرورش كودكان معلول متحمل می شود كه شاید یك آزمایش ساده قبل از وضع حمل مادر می توانست مانع از تولد كودكی با معلولیت جسمی یا ذهنی شود.

گزارش از: فاطمه شیری

برچسب ها
- مستمری مددجویان
- ناشنوایان
- سازمان بهزیستی كشور
منبع خبر:
ایرنا
   تاریخ: ۱۲:۵۵ - ۱۱/۱۱/۱۳۹۹   بازدید: ۱۳۸