دریافت اطلاعات ...
 
روابط عمومی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی
سه شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۳

نتایج آزمایشات روان شناسی كه خطاهای ذهن ما را برملا می كنند
 
نتایج این بررسی ها علم روان شناسی را چند گام بیشتر به جلو برده و كمك شایانی به تشخیص بسیاری از روابط اجتماعی و تعاملات انسان با یكدیگر كرده است.
مراقب خطاهای ذهنت باش!

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، علم روان شناسی از پیچیده ترین و وسیع ترین علوم و متشكل از زمینه های تخصصی كوچك تر است. محققان روان شناسی از گذشته تاكنون در زمینه های مختلف روانشناختی آزمایش های متعددی انجام داده و بسیاری از فرضیه ها و نظریه ها را اثبات یا رد كرده اند. با این كه هر سال هزاران تحقیق و آزمایش در این حوزه از علوم انجام می شود، تعداد انگشت شماری از آن ها اثر عمیق و الهام بخشی روی این علم گذاشته است. نتایج این بررسی ها علم روان شناسی را چند گام بیشتر به جلو برده و كمك شایانی به تشخیص بسیاری از روابط اجتماعی و تعاملات انسان با یكدیگر كرده است. البته برخی از این آزمایش های روان شناسی خطرناك و غیراخلاقی بودند و این روز ها محققان اجازه اینگونه تحقیقات را ندارند. اما آزمایش های دیگر حد و مرز ها را نگه داشته و با درستی انجام شده اند. در ادامه 6 نمونه از این آزمایش های الهام بخش را بررسی می كنیم.

آزمایش نوازنده ویولن در مترو (بررسی توجه ناظران) (سال 1386/ 2007)
محقق: واشنگتن پست
این آزمایش جالب را كاركنان نشریه واشنگتن پست انجام دادند. آن ها می خواستند بدانند مردم چقدر به اطراف خود توجه نشان می دهند.هنگام بررسی قرار شد «جاشوآ بل» نوازنده معروف ویولن، رهبر اركستر ایالات متحده آمریكا و برنده جایزه گرمی، جلوی ورودی مترو ایستاده و نوازندگی كند. این نوازنده فقط دو روز قبل از اجرا در مترو، برنده جایزه گرمی شده بود و تمام بلیت های كنسرت او با قیمت 100 دلار فروخته شده بود. او در مترو یكی از پیچیده ترین قطعات موسیقی را نواخت كه تا آن زمان ساخته و با قیمت 5/3 میلیون دلار فروخته شده بود. در مدت زمان 45 دقیقه، فقط شش نفر لحظه ای كنار او ایستادند تا این اجرا را تماشا كنند.

حدود 20 نفر هم بدون این كه صبر كنند و كار او را ببینند به او پول دادند و رفتند. او در آن روز توانست 32 دلار كسب كند. این آزمایش كه بخشی از یك آزمایش اجتماعی بود، درك، توجه، ذائقه و اولویت های مردم یك جامعه را بررسی می كند. یكی از ستون نویسان واشنگتن پست می گوید: «آیا زیبایی می تواند در یك مكان پیش پا افتاده و زمان نامناسب، خود را نشان دهد؟» البته برخی از سوال های دیگری كه در این آزمایش مطرح شد، این بود كه آیا ما زیبایی را درك می كنیم و كمی تأمل كرده و به آن توجه نشان می دهیم؟ آیا در هر مكانی كه باشیم می توانیم استعدادی را كشف كنیم؟ این آزمایش نشان داد بسیاری از افراد جامعه به آنچه در محیط اطرافشان می گذرد توجه ندارند.

آزمایس عروسك بوبو (سال های 1340 تا 1342/ 1961 تا 1963)
محقق: دانشگاه استنفورد
اوائل دهه 1340 در مورد این كه كدام یك از عوامل ژنتیك، محیطی و یادگیری اجتماعی در تربیت و پرورش كودك مؤثر است موضوع مورد بحث افراد بیشماری بود. البته این بحث همچنان در قالب طبیعت یا تربیت ادامه دارد.

آلبرت باندورا محققی از دانشگاه استنفورد برای اثبات این كه رفتار انسان عمدتا ناشی از تقلید اجتماعی است و نه ژنتیك، آزمایش عروسك بوبو را انجام داد. او هنگام این آزمایش، كودكان شركت كننده در آزمایش را به سه گروه تقسیم كرد: برای یك گروه از كودكان فیلم ویدئویی پخش كرد كه در آن یك بزرگسال (یك بار مرد و بار دیگر زن) با یك عروسك بوبو، رفتار تهاجمی و خشنی دارد؛ برای گروه دیگر از كودكان فیلمی را پخش كرد كه در آن یك بزرگسال رفتاری معمولی دارد و با عروسك بوبو بازی می كند و سرانجام گروه سوم از كودكان را گروه كنترل نامید كه فیلمی ندیدند.

كودكان (به غیر از گروه كنترل) بعد از تماشای ویدئو در اتاقی در كنار عروسك بوبو قرار می گرفتند. محققان دریافتند آن دسته از كودكانی كه شاهد رفتار های خشن با عروسك های بوبو بودند، خودشان هم این رفتار ها را تكرار كردند. در حالی كه گروه دوم چنین رفتاری از خود بروز ندادند. همچنین رفتار های تهاجمی در پسر ها بیش از دختر ها به نسبت38/2درصد به 12/7درصد بود. در ضمن رفتار های تهاجمی كودكان از ملایم تا شدید متغیر بود. نتایج این بررسی نشان داد پسر ها بیشتر از رفتار های تهاجمی مرد ها و دختر ها از زن ها تقلید می كردند. همچنین رفتار های تهاجمی پسر ها بیشتر فیزیكی و دختر ها كلامی بود. هیچ یك از این رفتار ها در كودكان گروه كنترل كه هیچ ویدئویی ندیده بودند مشاهده نشد. نتیجه این آزمایش نشان داد تربیت نقش مهمی در پرورش كودك دارد و این كه كودكان بیشتر تحت تاثیر رفتار های افراد همجنس خودشان قرار می گیرند.

آزمایش تصادف خودرو (سال 1353/ 1974)
محقق: دانشگاه كالیفرنیا (الیزابت لوفتوس و جان پالمر)
الیزابت لوفتوس و جان پالمر می خواستند نشان دهند حافظه انسان تا چه اندازه می تواند گمراه شود. آن ها در آزمایش تصادف خودرو بررسی كردند آیا وقتی از فردی كه شاهد رویداد خاصی است، به روش هایی مختلف و هدف دار پرسش هایی مطرح شود، می تواند تمام جزئیاتی را كه دیده همان طور دست نخورده به یاد آورد؟

آن ها ابتدا به شركت كنندگان اسلاید هایی از صحنه یك تصادف خودرو را نشان دادند و سپس از آن ها خواستند به عنوان شاهد این تصادف بگویند چه دیده اند. شركت كنندگان آزمایش در دو گروه مجزا قرار داشتند و از هر گروه از آن ها با واژه هایی متفاوت پرسش هایی مانند «سرعت راننده هنگام برخورد با وسیله نقلیه دیگر چقدر بود؟» یا «خودرو وقتی به خودروی دیگر برخورد كرد چقدر تند می رفت؟» پرسیدند. هر یك از داوطلبان آزمایش در پاسخ به سوال های تكراری، پاسخ هایی می دادند كه جزئیات شان با پاسخ های قبلی متفاوت بود.

این تحقیق نشان داد استفاده از كلمات مختلف در مورد یك رویداد روی حافظه فرد اثر می گذارد و چقدر راحت می توان حافظه انسان را دستكاری كرد. محققان با انجام این آزمایش دریافتند با استفاده از تكنیك و روش های سوال پرسیدن به راحتی می توان كاری كرد كه حافظه فرد دچار خطا شود و اطلاعات نادرست بسازد. امروزه به این ویژگی حافظه كه به شكلی ناخودآگاه فواصل حافظه را با تجارب غیرواقعی و خیالی پر می كند و فرد، آن را بخشی از خاطرات واقعی خود می پندارد افسانه سازی (Confabulation) گفته می شود. این موضوع در زمینه جرم شناسی و زمانی كه شاهدی مورد پرس وجو قرار می گیرد، خیلی مهم است.

آزمایش عواقب نژادپرستی (سال 1347/ 1968)
محقق: جین الیوت (معلم مدرسه)
آزمایش نژادپرستی كه با نام «كلاس تقسیم شده» انجام شد یكی از بررسی های روان شناسی- اجتماعی جین الیوت بود كه از ترور مارتین لوتركینگ در سال 1347/ 1968 الهام گرفته شده بود. جین الیوت كه معلم كودكان كلاس سوم دبستان بود، آزمایشی ترتیب داد تا بتواند اثرات بد نژادپرستی و تعصب را به دانش آموزان خود یاد بدهد. او كودكان كلاس را به دو دسته چشم آبی و چشم قهوه ای تقسیم كرد.

روز اول، دانش آموزان چشم آبی را گروه باهوش تر و برتر نامید و به آن ها امتیاز بیشتری داد و دانش آموزان چشم قهوه ای را در گروه اقلیت ها قرار داد و آن ها را با دلایل شبه علمی، پست تر از گروه دیگر نامید. سپس او به گروه برتر گفت كه ارتباط شان را با گروه پست تر قطع كنند. این تقسیم بندی باعث تغییر رفتار سریع دانش آموزان شد تا جایی كه چشم آبی ها كار های درسی آن روز را بهتر از چشم قهوه ای ها انجام دادند و در عین حال شروع به بدرفتاری با گروه اقلیت كردند. در مقابل چشم قهو ه ای ها اعتماد به نفس شان را از دست دادند و حتی دانش آموزان باهوش این گروه نتوانستند تكالیف درسی روزانه شان را به خوبی انجام دهند.

روز بعد، الیوت به دانش آموزان گفت كه در انتخاب دانش آموزان باهوش اشتباه كرده است و این دانش آموزان چشم قهوه ای هستند كه باهوش تر و در نتیجه برترند. این بار چشم آبی ها در گروه اقلیت قرار گرفتند و همه چیز برعكس شد و دانش آموزان چشم آبی گرفتار مشكلات تبعیض و تعصب شدند.

در پایان آزمایش وقتی دانش آموزان دریافتند كه تمام این تقسیم بندی ها صحیح نبوده و وجود گروه اقلیت مفهومی ندارد، خوشحال و از این آزمایش سخت رها شدند. در نتیجه این آزمایش كودكان یاد گرفتند تبعیض میان افراد جامعه عاقبت خوشی ندارد.دو سال بعد مستندی با نام «چشم توفان» (The Eye of the Storm) از این آزمایش تهیه شد و نتیجه آزمایش 15 سال بعد در برنامه ای با نام «كلاس تقسیم شده» با حضور همان كودكان كه اكنون بزرگسال بودند، مورد بحث و گفتگو قرار گرفت.

آزمایش همنوایی اَش (Asch)
محقق: دكتر سولومون اش (كالج سوارثمور) (سال 1330/ 1951)

دكتر سولومون برای ارزیابی این كه وقتی افراد تحت فشار قرار می گیرند چقدر احتمال دارد با دیگران و استاندارد هایی كه تعریف شده همراه شوند، آزمایش فوق العاده جالبی انجام داد.

او به چند گروه از داوطلبان شركت كننده در آزمایش تصاویری متشكل از چند خط با طول های متفاوت نشان داد و از آن ها یك سوال ساده پرسید: «كدام یك از این خط ها بلندتر از همه است؟» ترفند این آزمایش، آنجا بود كه در هر گروه از شركت كننده ها فقط یك شركت كننده، واقعی بود. باقی افراد صرفا كاری را انجام می دادند كه محقق از آن ها خواسته بود. آن ها باید به این سوال ساده پاسخ غلط می دادند.

نتیجه خیلی جالب بود؛ تنها فرد واقعی گروه آزمایش همیشه با اكثریت موافقت می كرد حتی اگر همه آن ها كوتاه ترین خط را بلندترین می گفتند.
این آزمایش هنگام بررسی تعاملات افراد یك جامعه با یكدیگر مهم است و در واقع نمونه ای مشهور از وسوسه ای است كه باعث می شود بدون این كه به حقیقت چیزی توجه داشته باشیم با دیگران همنوا و هم عقیده باشیم. در واقع بیشتر مردم جامعه دوست دارند دقیقا همان كاری را انجام دهند كه اكثریت مردم انجام می دهند و درستی یا نادرستی آن كار ها برایشان اهمیتی ندارد.

آزمایش خطای هاله ای (سال 1356/ 1977)
محقق: ریچارد ایی. نیس بت و تیموتی دی كمپ ویلسون (دانشگاه میشیگان)
خطای هاله ای به زمانی گفته می شود كه افراد معمولا فردی را كه ظاهری زیبا و جذاب دارد، باهوش و صمیمی می دانند و درباره او خوب قضاوت می كنند.

محققان دانشگاه میشیگان برای اثبات این كه مردم آگاهی كمی از طبیعت و اصل خطای هاله ای دارند و این موضوع روی قضاوت های شخصی شان، سوگیری و رفتار های پیچیده اجتماعی دیگر آن ها اثر منفی بگذارد، دست به آزمایش جالبی زدند.

در این آزمایش، به دو گروه از دانشجویان شركت كننده در تحقیق دو ویدئو نشان دادند كه در آن ها یك مربی روان شناس به دانشجویان درس می دهد. این مربی، بلژیكی فرانسوی زبان بود كه انگلیسی را با لهجه صحبت می كرد. او در یكی از این ویدئو ها خود را فردی بسیار دوست داشتنی و باهوش و پرانگیزه نشان داد كه دانشجویانش به او احترام می گذاشتند. او هنگام تدریس انعطاف پذیر بود و در مورد موضوع مورد بحث شان در كلاس درس با اشتیاق صحبت می كرد. اما در ویدئوی بعدی همین مربی به فردی نچسب، سرد و غیرقابل اعتماد تبدیل شد كه هنگام تدریس كوچك ترین انعطافی از خود نشان نمی داد. هر گروه از دانشجویان فقط یكی از این ویدئو ها را مشاهده كردند. محققان پس از پخش این دو ویدئو، از دانشجویان خواستند در مورد ظاهر، رفتار و لهجه این مربی روان شناس از «به شدت خوب» تا «به شدت بد» در یك مقیاس 8درجه ای امتیاز بدهند. همچنین محققان از دانشجویان پرسیدند چقدر علاقه آن ها به مربی و البته چقدر از ویژگی های شخصیتی او در امتیازدهی شان نقش داشته است. پس از تكمیل پرسشنامه، واكنش دانشجویان به نتیجه كار جالب بود. آن ها به مربی در ویدئوی اول امتیاز بیشتری داده بودند و در عین حال معتقد بودند علاقه شان به مربی تاثیری روی رتبه بندی شان نداشته است. اما نمی دانستند واقعا چرا به مربی اول رتبه بالاتری داده بودند، در حالی كه در دو ویدئو تدریس یكسان بود و فقط ویژگی های شخصیتی مربی تفاوت داشت.

این بررسی نشان داد مردم پدیده خطای هاله ای را درك می كنند، اما متوجه آن نیستند. در واقع بدون آن كه تشخیص دهند، دچار این خطا می شوند. به دلیل وجود این خطا، انسان ها در مورد افراد قضاوت های نادرست انجام می دهند. مثلا، اگر فردی در نظرمان جذاب نیاید، یا یك ویژگی منفی داشته باشد، ویژگی های مثبت و خوب او را هرگز نمی بینیم و او را مطلقا بد می دانیم!

منبع:روزنامه جام جم
   تاریخ: ۰۰:۴۱ - ۲۵/۰۳/۱۴۰۰   بازدید: ۱۶۲