دریافت اطلاعات ...
 
روابط عمومی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی
پنج شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۳

كولاك اكسیر عشق معلمی در مدرسه استثنایی/ خاله مریم همیشه برای شاگردانش آنلاین است
 
گروه تعلیم و تربیت خبرگزاری فارس ـ مریم عابدینی: رهام، امیرعلی، امیرحسین، رامبد، علی، سینا، محمد، رهام، امیرحسین، برسام، علی اكبر، طاها، محمد طاها، سهیل، امیرحسین، فرهاد، محمدعلی، مهدی، امین، پارسا، محمدرضا، ارسلان، علیرضا، آرتین، آراز، علی، پارسا، دانیال... اسم بچه ها كه می آید، صدایش به وضوح می لرزد، بغض می كند و نگاهش به دوردست ها خیره می شود. دلتنگی به سراغش می آید و غمی عجیب در وجودش رخنه می كند. خودش می گوید غم دوری از بچه هایش است!

یادآوری نام بچه ها باعث می شود نگاهش پر از شوق شود؛ این نگاه مهربان، نگاه خانم معلمی است كه برای تدریس به بچه های با نیازهای ویژه از خیر تدریس در مدرسه عادی می گذرد و در این مسیر، سختی هایی را به جان می خرد.

این خانم معلم، نه تنها مادر دو پسر دانشجو است بلكه مادر تمام بچه های كلاسش است؛ او مسیر پر فراز و نشیبی را طی كرده است تا به این بچه ها رسیده است؛ بچه هایی كه در ظاهر با معلولیت جسمی ـ حركتی زندگی می كنند اما پُر از استعداد و محبت هستند.

داستان تغییر مسیر تدریس خاله مریم از مدرسه عادی به مدرسه دانش آموزان استثنایی، ماجرای شیرین و پر احساس خانم معلمی است كه احساس كرد می تواند مسیر خدمتش را فراتر از دانش آموزانی ببرد كه چهار ستون بدنشان سالم است و می توانند با آرامش روی نیمكت كلاس درس بنشینند و به درس معلمشان گوش دهند.



آغاز عشق معلمی با روزهای حق التدریسی

مریم حسام الدینی بوكانی، كارشناسی ارشد كودكان استثنایی دارد و سابقه تدریسش از 18 سال می گذرد؛ اما این فقط ظاهر ماجراست؛ فعالیتش را از سال 82 به عشق معلمی به عنوان حق التدریس آزاد در منطقه 3 تهران آغاز كرد؛ آن زمان، آمورش ابتدایی خوانده بود و معلم دوره دبستان شد.

«در یك خانواده فرهنگی پرورش یافتم. پدرم هم فرهنگی بود و خون معلمی درون رگ هایم بود. از همان بچگی شوق تدریس داشتم و همین شد كه وقتی مدرك دانشگاهی ام را گرفتم به عنوان معلم حق التدریس، كارم را در دبستان پسرانه شروع كردم.

روزهای شیرین و خوبی بود. روزهایی كه می توانستم به بچه های، درس زندگی بدهم و آنها را با دنیای جدیدی آشنا كنم. بچه ها هم منو دوست داشتند و حس بسیار دلنشینی بود».



دانش آموزی كه مسیر زندگی خانم معلم را تغییر داد

اینجای ماجرای تدریس خانم حسام الدینی، اتفاقی است كه زندگی اش را تغییر داد و او تازه متوجه شد كه علاقه واقعی اش چیز دیگری است و این شد كه فرمان زندگی را چرخاند.

«چند سالی بود كه تدریس می كردم كه یكسال در كلاس درسی كه 32 شاگرد كلاس سومی داشتم، یكی از بچه ها با بقیه فرق داشت. او یك دانش آموز قشنگ و دوست داشتنی بود كه مبتلا به اوتیسم بود.

این دانش آموز اختلال رفتار داشت و خانواده اش هم اصلا نمی پذیرفتند كه او را به مدرسه استثنایی ببرند. ظاهرش هم فرد سالم به نظر می آمد اما اینگونه بچه ها نمی توانند محیط را پذیرش كنند. دست خودشان نیست. عملكرد مغزشان به هم می ریزد و توانایی اینكه مثل دانش آموزان عادی صبور باشند و كنار دانش آموزان دیگر بنشینند و درس را گوش دهند، ندارند.

آن سال، من با این دانش آموز ارتباط خیلی خوبی گرفتم و توانستم برایش دوستی باشم كه درس هایم را بپذیرد. این موضوع بدجور، مرا تحت تأثیر قرار داد. واقعا من در این دنیا برای چه آمده بودم. وظیفه ام چه بود. من ساخته شده بودم كه معلم بچه های بانیازهای ویژه شوم. این موضوع همانطور در ذهنم می چرخید و تصمیم گرفتم كه فكرم را عملی كنم».



بالاخره معلم مدرسه استثنایی شدم

از عملی كردن فكر تدریس در مدرسه استثنایی تا رسیدن به این هدف، باید مسیر پرفراز و نشیبی را طی می كرد. برخی فكر می كردند این احساس، یك حس گذراست و برخی می گفتند دانش كار را ندارد. اما او سرسختانه مبارزه كرد.

«برای تدریس به دانش آموزان استثنایی، تحصیلاتم در حوزه كودكان استثنایی ادامه دادم و كلی كار اداری هم باید انجام می دادم و بالاخره موفق شدم. حس عجیبی است آموزش دادن به بچه های با نیازهای ویژه. این بچه ها پر از احساس هستند. پر از زندگی.

الان 5 سال است كه پیش دبستانی استثنایی كار می كنم. قبلا اول تا سوم را كار می كردم. نمی گویم راحت است، اتفاقا سخت است و مهارت ویژه می خواهد اما لذتبخش و شیرین است. در دوره پیش دبستان استثنایی، معمولا برای والدین خیلی سخت است. به ویژه برای والدینی كه در تست های بدو ورود به مدرسه، متوجه مشكلات فرزندشان می شوند مثل بچه های اوتیسم كه از نظر جسمی، سالم به نظر می رسند و مشكلات فرزند در غربالگری تشخیص داده می شود.

در چنین شرایطی، معلم باید چند ماه كنار والدین باشد، با آنها همدلی و همدردی داشته باشد كه بتوانند بپذیرند و واقعا اگر اولیا همكاری نكنند، در آن چند ساعت آموزش در مدارس استثنایی، معلم نمی تواند كاری كند».



بچه هایم، دانش آموزانم را خیلی دوست دارند

دو پسر شاخ و شمشاد خانم معلم كه دانشجو هستند، به مادرشان افتخار می كنند و به عشق معلمی اش احترام می گذارند. تا جایی كه شاگردان مادرشان را خیلی دوست دارند.

«مسلما اگر خانواده همراهی نداشتم هیچوقت موفق نمی شدم. چه آن زمان كه والدینم همراهی كردند و چه بعد از ازدواج كه همسر و فرزندانم، پشتیبانم بودند و من قدر این همه محبت و حمایت را می دانم.

وقتی بچه هایم شوق مادرشان را می بینند، خودشان هم ذوق می كنند و آنها هم با بچه های كلاسم در تماس هستند».


معجزه دعای بچه ها

این بچه ها آنقدر در زندگی خانم معلم تأثیر شگرفی داشتند كه باورش خیلی سخت است اما واقعیت است. واقعیت روزهایی كه خانم معلم با اتفاق تلخی مواجه شد؛ وقتی پسرش به دلیل بیماری باید شیمی درمانی می شد و به او شوك زیادی وارد شد اما این روزها با انرژی و امیدی كه بچه های مدرسه بانیازهای ویژه می دادند، سپری شد و حالا روزهای خوب در پیش است.

«اوایل كارم كه تازه وارد مدرسه دانش آموزان با نیازهای ویژه شده بودم، همزمان با شیمی درمانی پسرم بود؛ بیماری او شوكی به من وارد كرد و تحملش خیلی سخت بود. به همین دلیل دلم می خواست دیگر كار نكنم. 

اما یك نیروی درونی مرا به مدرسه می كشاند و باید بگویم تنها نیرویی كه توانست توان و انرژی به من بدهد كه سر پا بمانم، آن بچه ها بودند. در آن روزها، هر روز از مدرسه به بیمارستان می رفتم و شب كنار پسرم بودم و دوباره صبح به مدرسه می رفتم اما انرژی داشتم چون بچه ها به من انرژی داده بودند».



روزهای كرونا و آموزش در منزل بچه ها

درس دادن به دانش آموزان با نیازهای ویژه در شرایط عادی با سختی هایی همراه است و حالا تصور كنید كه كرونا باعث شود، كلاس های درس تعطیل شود؛ بچه های با نیازهای ویژه به دلیل شرایط جسمی كه دارند تا زمانی تداوم این شرایط باید در منزل باشند و به هیچ عنوان نمی توان برای حضورشان در مدرسه ریسك كرد. اما خانم معلم چگونه می تواند در این شرایط سخت، به آنها به صورت مجازی آموزش دهد. آن هم بچه های پیش دبستانی. 

«سال 98 كه كرونا آمد، شرایط فرق می كرد چند ماه از آغاز سال تحصیلی می گذشت. با بچه ها آشنا بودیم، تدریس ها انجام شده و روی مهارت ها كار شده بود. با تمام این شرایط بعد از فروردین احساس كردم كه بچه هایم هنوز در آموزش مشكل دارند.

از طرفی دیگر برخی خانواده ها تبلت و گوشی همراه مناسب نداشند، برخی خانواده ها به آن اندازه دانش آموزش به این بچه ها را نداشتند و نمی توانستند با بچه ها كار كنند. همان زمان به این فكر افتادم كه تدریس را به خانه ها بكشانم. آن موقع 5 شاگرد جسمی ـ حركتی داشتم.

البته دانش آموزان یك مدرسه در یك منطقه نیستند چراكه مدارس جسمی ـ حركتی در همه جای تهران نیست و بچه ها از نقاط مختلف تهران حتی از شهریار به این مدرسه می آیند.

برای اینكه بتوانم به خانه دانش آموزان بروم، باید با اداره هماهنگ می كردم و مجوز می گرفتم. چون شرایط این بچه ها خاص است و باید حتما پروتكل های بهداشتی بیش از سایر دانش آموزان رعایت شود. آموزش در منزل بچه ها خیلی خوب پیش رفت. هم آنها رضایت داشتند و هم من، به آرامش رسیدم.

این روال را در سال تحصیلی 1400ـ1399 هم در پیش گرفتم البته امسال، در مدرسه دیگری درس می دهم».



سختی های آموزش

خانم معلم روزها در فضای مجازی و شبكه شاد به بچه ها درس می دهد و یك روز هم به منزل بچه ها می رود. اینجوری هم به بچه ها درس می دهد و هم به والدینشان آگاهی لازم را می دهد. ضمن اینكه از بچه های كلاسش هم دور نیست.

«سال تحصیلی جاری، خیلی سال سختی بود. اگر سال قبلش بچه ها را دیده بودم و با آنها ارتباط گرفته بودم، امسال این اتفاق نیفتاده بود. این بچه ها پیش دبستانی هستند و نیاز به ارتباط گرفتن داشتند تا درس ها را یاد بگیرند. البته باید توضیح بدهم كه پیش دبستانی برای بچه های استثنایی، یك سال تحصیلی محسوب می شود و اجباری است. 

این شد كه امسال، تلاش كردم زمان بیشتر هم بگذارم. چه سال گذشته و چه امسال والدین خیلی همكاری كردند و در خانه دانش آموزان هم با رعایت فاصله اجتماعی به آموزش می پرداختم. البته كلاس های درس در این شرایط چند ساعت طول می كشید. 

سعی می كردم آموزش ها با خلاقیت همراه باشد. از یك سری وسایل دوریختنی استفاده می كردم و كاردستی درست می كردم. از همان چیزهای كه در خانه ها و اطرافمان هست، استفاده می كردم. نكته ویژه درباره بچه های استثنایی این است كه باید همه مهارت ها به آنها آموزش داده شود.

مثلا مهارت های پیش از نوشتن باید با آنها كار شود چرا كه دست برخی از این بچه ها برای نوشتن مشكل دارد و باید تقویت شود. خب با تعطیلی مدارس، كاردرمانی مدارس تعطیل شد و من باید سعی می كردم این كمبودها را جبران كنم ضمن اینكه به والدین هم آموزش دهم. اما خوشحالم كه هم والدین و دانش آموزان راضی هستند و هم خودم آرامش دارم.



بچه ها به من خاله مریم می گویند

احساس خانم معلم به شاگردانش، احساس دوست داشتنی است و البته این احساس دوطرفه است. جالب است كه بچه ها، خانم معلم را «خاله مریم» صدا می زنند و خیلی دوستش دارند.

«من فقط معلم بچه ها نیستم، دوستشان هم هستم. سعی می كنم ارتباطم با آنها حفظ شود. حتی یك گروه درست كردم كه با هم درددل كنیم و به خانواده هایشان هم گفتم كه همیشه در كنارشان هستم.

فامیلی من یك كمی سخت است به خصوص برای بچه های پیش دبستانی استثنایی؛ وقتی دیدم با خاله مریم راحت ترند، من هم احساس خوبی داشتم. خب خاله بودن هم احساس شیرینی است. چون احساس می كنی، آنها از گوشت و خون خودت هستند.

جالبه كه بدانید با بچه های سال های گذشته خودم هم هنوز در ارتباطم و آنها هر روز صبح در یك وُیس به من سلام و صبح بخیر می گیرند. هیچ فرقی بین دانش آموزانم نیست. همه شان را دوست دارم و همیشه آنلاین هستم تا هرزمان كه می خواهند با من در ارتباط باشند».



كمبود معلم در مدارس استثنایی

اما درخواست خانم معلم از مسؤولان آموزش و پرورش چیست؟ و معلمان مدرسه استثنایی چه مشكلاتی دارند؟ 

«ما كمبود معلم داریم و واقعا دوست دارم جوانان به ویژه كسانی كه در این رشته تحصیل كردند، كنار این بچه ها بیایند چرا كه آنهایی كه بازنشسته شدند، خیلی سخت است كه برگردند و حق التدریس كار كنند. جوانان بدانند این بچه ها خیلی روح بزرگی دارند. بامحبت هستند و با آنها بودند خیلی حس خوبی دارد.

بیشترین دغدغه ما كمبود معلم است و امكانات در مدارس كم است. البته به هرحال یك معلم باید انقدر خلاق برای تدریس باشد كه بتواند یك مفهوم را به بچه ها آموزش دهد».



بدترین و بهترین روز خانم معلم

خانم معلم بدترین روز زندگی اش را وقتی می داند كه كنار بچه های كلاسش نیست و بهترین روز زندگی اش را در كنار آنها بودن، می داند.

«وقتی كنار بچه ها نباشی، بدترین روزت است. وقتی كنار بچه ها هستی، آن روز بهترین روز من است. آرامش من است و افتخار می كنم كه به همین بچه ها خدمت می كنم».

انتهای پیام/
منبع خبر:
خبرگزاری فارس
   تاریخ: ۰۲:۲۷ - ۰۸/۰۱/۱۴۰۰   بازدید: ۱۵۶