دریافت اطلاعات ...
 
روابط عمومی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی
یکشنبه ۱ مهر ۱۴۰۳

روزی كه حال سالمندان خوب بود
 
بزرگترهایی كه از دوران مشغله دار بودن شان و رفت و آمدهای شلوغ زندگی دور شده اند و موعد خانه نشینی و رسیدگی به خودشان رسیده است، باید مورد توجه باشند.
روزی كه حال سالمندان خوب بود بزرگترهایی كه از دوران مشغله دار بودن شان و رفت و آمدهای شلوغ زندگی دور شده اند و موعد خانه نشینی و رسیدگی به خودشان رسیده است، باید مورد توجه باشند.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: برای روزهایی كه یواشكی می رفتیم پشت بام خانه شان و به لواشك هایی كه جلوی آفتاب گذاشته تا آماده شوند ناخنك می زدیم. برای سماوری كه كنج اتاق بود و همیشه چای دم كرده داشت تا از مهمان ناخوانده هم حتی به بهترین شكل ممكن پذیرایی كند. برای روزهای دوچرخه سواری در كوچه و زمین كه می خوردیم و پارگی زانوی شلوارمان از خون جاری شده از زخمش برایمان مهم تر بود چون بابت پارگی شلوار باید جواب پس می دادیم. برای روزهایی كه وقتی وارد خانه شان می شدیم بوی غذای محبوب مان همه جا پیچیده بود و دلمان غنج می رفت تا سفره پهن شود و در بشقاب های لیلی و مجنون ملامینی در كنار مادربزرگ و پدربزرگ ناهار بخوریم. برای روزهایی كه نمی دانستیم سیب زمینی كیلویی چند است و كجای جهان دارد بمب باران می شود و دختر كدام همسایه برای خواستگاری كدام پسر لحظه شماری می كند.

برای روزهای بی دغدغه كودكی و لمس دستان زبر مادر بزرگ و مهر پر از صلابت پدربزرگ كه در بدو ورودش شكلاتی كف دستمان می گذاشت و یه گوشه می نشست تا چایی اش را بیاورند و با تلویزیون ور برود و یا بحث های سیاسی و اقتصادی روز را با پدر و شوهر عمه و عمو و… راه بیاندازد. برای تمام آن روزها در ذهنمان دفتر خاطراتی ساختیم كه وقایع ساده دیروز را كه امروز در حسرت تكراشان هستیم انبار كنیم و هر چند وقت یك بار در انبار را باز كنیم و گردی از هركدامشان بزداییم و خنكای دوران شیرین كودكی را نسیمی كنیم كه در كوی خاطراتمان می وزد. اما در این حوالی، همین روزهای بزرگتر شدن مان كه درگیر قیمت سیب زمینی و عاشق شدن دوست قدیمی مان و مشغله های كار و كار و كارمان هستیم، جای خالی برای آنها كه خاطرات شیرینی را در دوران كودكی برای مان رقم زدند نمی بینیم.

مادربزرگ و پدربزرگ هایی كه اكنون احتمالاً بازنشسته شده باشند و به جز شب یلدا و ایام نوروز و روز مادر و روز پدر، ایام دیگری را نمی توانی بیابی كه تمام فرزندان و نوه هایشان دورهم در همان خانه باشند و حضور او را بركتی بدانند. تازه اگر بین فرزندان و مادر و پدر را دلایلی همچون مرگ و مهاجرت جدایی نینداخته باشد و تمام اسامی ثبت شده در شناسنامه ها در یك موقعیت مكانی، آن هم خانه مادربزرگ گردآمده باشند.

اما بخشی از این واقعیت هم این نیست. خانه برخی از مادربزرگ و پدربزرگ ها دیگر نه تنها شلوغ و پر رفت و آمد-حتی در ایام خاص- نیست، بلكه خود مادربزرگ ها و پدربزرگ ها هم در آن خانه نیستند. خانه ای دیگر میزبان آنان است. خانه سالمندان! جایی كه متولیانی پر از مهر و عشق و صمیمیت دارد اما میزبان افرادی است كه اغلب از بی مهری و بی توجهی و بی زمانی و هزار بی...... دیگر مادر و پدرشان را آنجا بردند. كسانی كه حق دارند كه زندگی خوبی را تا آخر عمر تجربه كنند و از نعمت «مهر خانواده» محروم نباشند، اما به دلایل زیادی كه از نظر روانشناسان به «درگیری های زندگی» موسومند، از سوی خانواده به این مراكز سپرده می شوند.

از خوب بودن و پرامكانات بودن و بامحبت بودن این مراكز چنان می توان گفت كه تمامی نداشته باشد و از اشكالات و كمبودهایش هم، اما انكارناپذیر است كه در بهترین شرایط هم هیچ محبتی جای حضور فرزند و آغوش خانواده را نمی گیرد. شیطنت و سرو صدای نوه و درگیری های فرزندان و حتی بگومگوهای بین فرزندان و همسر و جامعه اطرافشان هم برای یك سالمند، بخشی از زندگی مطلوب اوست. «خانه سالمندان» از اماكن مورد نیاز جامعه است اما اگر منصف باشم، جای مطلوبی نیست. هر فرد در سن سالمندی نیازهایی دارد كه با پاسخگویی به آنها می تواند هم كیفیت زندگی خود را بالا ببرد و هم بار روانی روی دوش اطرافیانش را كم كند. حضور آنها برای هر خانواده همچون حلقه وصل است و انكارناپذیر است كه بدون آنها در زندگی چیز بزرگی كم است.

اگر تقویم را ورق بزنیم متوجه می شویم كه 9 مهرماه روز جهانی سالمند است. با همین بهانه در جستجویی كه میان این قشر كردیم به گروهی از دغدغه مندان رسیدیم كه گام های موثری برای این موضوع برداشته اند. گزارش امروز مجله مهر از جشن «با شما حال ما خوب است، سایه تان مستدام!» است كه توسط مركز وقت زندگی با همكاری شهرداری منطقه در محل فرهنگسرای رسانه برگزار شده است.

مثل مهدكودك

لیلا كامرانی كارشناس ارشد روانشناسی، روابط عمومی و روانشناس مركز قلب زندگی در گفت و گو با خبرنگار مجله مهر گفت: «ما مركز روزانه سالمندانیم. یعنی اگر همه جا با نام «خانه سالمندان» عنوانی آمده، خدمات آن مراكز شبانه روزی است. مركز ما فقط در روز فعال است. مثل مهدكودك. از صبح تا بعد از ظهر در خدمت مراجعین هستیم. خدمات مختلفی هم برایشان داریم مثل توانبخشی و تفریحی و بازی و هنری و.. ما اعتقاد داریم تازه بعد از 50 سالگی بسیاری از دغدغه ها و مشغله ها جمع شده و به نتیجه رسیده و شخص تازه فرصت می كند كه وقتش را برای خودش صرف كند.

عموم افراد در این سن خانه نشینند. برای ما مهم بود كه این قشر بدانند كه كارآمد و توانمندند. در این جمع خانم ها آشپزی را خیلی دوست دارند اما متاسفانه بچه ای كه برایش آشپزی كنند در كنارشان نیست. اینجا و امروز غرفه هایی را برای ایشان در این طبیعت زیبا اختصاص دادیم و برای سود حاصل از این فروش هم اختیار را به خودشان دادیم. اگر خواستند برای خودشان باشد و اگر خواستند هم به خیریه كمك كنند. مثلاً در بین این عزیزان فردی داریم كه تولیدی دارند. شخص دیگری را داریم كه كار سفالگری می كنند. مراكز توانمندی خودمان هم غرفه دارند و كارها را ارائه می دهند. از یك گروه خدمات پرستاری هم برای شركت در این مراسم دعوت كردیم تا خدمات شان را هم برای مراجعان این جشن توضیح دهند. برنامه های آمفی تئاتری خوبی هم آماده كردیم. سالمندانِ ما برای جشن امروز ترانه هایی را تمرین كرده اند كه اجرا خواهند كرد. گروه كُر سالمندان را دعوت كردیم برای اجرا كه از صفر تا صد كار را خودشان انجام می دهند. این جشنواره با كمك شهرداری منطقه برگزار شده و در حال اجراست.

روزی كه حال سالمندان خوب بود

روزی كه حال سالمندان خوب بود

مركز ما تمام كارهایی را كه یك فرد بالای 50 سال نیاز دارد انجام دهد، ارائه می دهد. از ورزش و حركات اصلاحی گرفته تا فیزیوتراپی و ماساژدرمانی و كاردرمانی و گفتاردرمانی و… حتی بر اساس نیاز آموزش لب تاپ و كامپیوتر و… ارائه می شود.»

دكتر زهره عاشوری مدیر این مركز در ادامه گفت: «اثر تماشاگر یكی از موضوعاتی است كه افراد در محدوده سنی سالمندی درگیر آن می شوند. در ایران برای این جایگاه متولیان زیادی وجود دارد. وزرات بهداشت، بهزیستی و شهرداری. جریان همان مثالی است كه آشپز كه دوتا می شود. عملاً این موضوع متولی خاصی ندارد و كاریست كه روی زمین مانده است. در برنامه امروز ما سعی كردیم كه همه را دور هم جمع كنیم و الان آمدیم تا به این عزیزان كه خدمت می كنیم، بگوییم «بیایید كنار هم قرار بگیریم.»

سالمندی

ایده امروز ما در سطح كلان ارائه شده بود و قرار بود در استان تهران با هدف نمایش «سالمند توانا» اجرا شود. اما نشد كه اتفاق بیافتد. متاسفانه در جو رسانه ای و بین افراد جامعه ما سالمندی مصادف با پیری و ازكار افتادگی و فرسودگی جا افتاده است. در صورتی كه باید بپذیریم كه سالمندی بخشی از زندگی است. چرا ما نسبت به كلمات نوزادی و نوجوانی و كودكی و جوانی عكس العمل منفی نشان نمی دهیم؟ مگر این اقشار مختلف مشكلات ندارند؟ قطعاً دارند. اما ما با تعریف غلطی از سالمندی كه در جامعه ارائه شده است مواجهیم و این شده كه من از صبح كه در این پارك هستم، با هر كسی صحبت می كنم و او را سالمند خطاب می كنم، یك گارد ویژه ای می گیرد و می گوید: «من سالمند نیستم!» مهم است كه نگاه درست به جامعه ارائه شود. سالمندی با پیری، سالمندی با ناتوانی، سالمندی با فرسودگی و از كارافتادگی متفاوت است. سالمندی تنها تعریف یك بازه زمانی از عمر هر فرد است.

روزی كه حال سالمندان خوب بود

روزی كه حال سالمندان خوب بود

روزی كه حال سالمندان خوب بود

از نظر سنی تعریف سالمند در آخرین تحقیقات این طور ارائه شده است كه هر فرد كه بالای 65 سال دارد سالمند است. اما نكته قابل توجه بحث توانمندی سالمندان است كه اگر از 30 سال قبل از رسیدن به دوران سالمندی، سبك زندگی درست داشته باشیم، با ورود به این دوره یك سالمندی موفق و توانمند را تجربه خواهیم كرد. علت اینكه لوگوی ما 50+ است همین است كه ما اعتقاد داریم اگر سبك زندگی را از 50 سالگی درست داشته باشیم به این هدف نزدیك خواهیم شد.

حال خوب

میدان قبا، بوستان پایداری. یك آمفی تئاتر روباز كوچك خودمانی را تصور كنید با پله هایی برای نشستن تماشاچی ها. آفتاب تند مهرماه نیمی از پله ها را داغ كرده بود و امكان نشستن حضار را سخت می كرد به جایش نیم دیگر پله ها پر بود از مادربزرگ و پدربزرگ هایی كه خبر برنامه امروز را دریافته اند و مشتاقانه برای شركت در آن حضور دارند. البته كه فرزندان و نوه ها هم در كنارشان نشسته اند و این موضوع میانگین سنی تماشاچیان را پایین تر نشان می دهد. روی سن بنر بزرگی نصب شده كه تصویری از یك خانواده است. پدربزرگی كه دو نوه خود را در آغوش گرفته و انگاز از سلفی گرفتن بچه ها خیلی هم دل خوشی ندارد. در كنار مادر بچه ها و همسرش دور یك مبل جمع شده اند. اما بخشی از قاب این تصویر را هم پدر نوه ها به خودش اختصاص داده كه انگار دنبال یكی از پرجنب و جوش ها می دود و خودش را با شتاب در قاب جا می كند. یك خانواده. بالای تصویر هم عبارت «با شما حال ما خوب است.» نوشته شده است. اینجا فرهنگسرای رسانه و امروز 9 مهرماه، روز جهانی سالمند است.

روزی كه حال سالمندان خوب بود

بازارچه

برای رسیدن به آمفی تئاتر مجموعه باید از بخش زیبایی از بوستان گذر كنیم. در مسیر میزهایی چیده شده است كه فروشندگان لبخند بر لبِ مهربانی، از شما برای بازدید از آن استقبال می كنند. میزهای آش و پیراشكی و سالاد ماكارونی و خوردنیجات خوشمزه را كه می گذرانم، به میز معرفی محصولات هنری می رسم. یكی اینجا لباس می فروشد كه گویا خودش تولیدی دارد. یكی دیگر وسایل آرایشی و بهداشتی آورده و دیگری هم بساط هنر سفالش را روی میز چیده كه دلبری كند. همه غرفه داران این بازارچه سالمند و برای توانمند بودن خود تلاش می كنند.

روزی كه حال سالمندان خوب بود

روزی كه حال سالمندان خوب بود

روزی كه حال سالمندان خوب بود

روزی كه حال سالمندان خوب بود

مسابقه

از جلوترین پله جایگاه تماشاچیان آمفی تئاتر تا سكوی اجرای برنامه فاصله سه چهارمتری است كه با دستگاه شهرفرنگ و یك چرخ پر از هندوانه های زیبا (كه آخر مراسم قاچ شد و با آنها از مهمانان پذیرایی شد) و یك سماور بزرگ با ارتفاع 150 سانتی متری تزئین شده است. این بخش از دكور یادآور سنتی است كه مهمانان تماشاچی این مراسم آن را خوب می شناسند. كم كم برنامه آغاز می شود و به تعداد مهمانان افزوده. مجری كه آقایی جوان حدود 25 سال به چشم می آید سعی بر احترام و عزت تماشاچی دارد. با اعلام برنامه ها و شروع كار، مسابقه ای اجرا می كند تا كمی سر به سر حضار بگذارد و جو را گرم كند و اتفاقاً موفق هم می شود. جمعیت در مدت 15-20 دقیقه اجرای مسابقه روی سكو، كلی مشاركت فعال دارند.

بعد از مشخص شدن برنده و انتظار برای ادامه، یكی از خانم های مخاطب بالای سن می رود و اعتراضش را با مهربانی و شوخی درگوشی به او انتقال می دهد. آقای جوان لبخند عمیقی می زند و برای دعوت مهمان این بخش از برنامه می گوید: «در این بخش از برنامه می خواهیم ورزش سالمندی-صداش را صاف می كند و اصلاح می كند- ورزش 14 ساله ها را با هم انجام دهیم. توضیح درمورد این كه 14 ساله ها تاج سر هستند و لبخند عمیقی كه روی لب تماشاچیان می آید دلچسب است. آن هم در این روزها كه حال شهرمان خوب نیست. حتی دیدن چنین صحنه های شاد و پر از مهری كه همدلی انسان ها را همراه دارد برای ما آدم ها حكم دارو را دارد، چه رسد به اینكه در این رویداد مشاركت هم داشته باشید.

روزی كه حال سالمندان خوب بود

مادربزرگ ها و پدربزرگ ها و دوستان شان اجرای گروه كر سالمندی را دیدند. برنامه ای كه 4 نوازنده داشت و 12 نفر گروه كر با مانتوهای مشكی و شال یكدست قرمز. اما این گروه توانمند را نباید با گروه بعد مقایسه كرد. خانم عاشوری قبل از اجرا و حین آمدن اعضای موسیقی درمانی مركز، این توضیح را به حضار می دهند كه این عزیزان كاملاً غیرحرفه ای هستند و برای تمرین و درمان این ترانه را تمرین كرده اند و اجرا خواهند كرد. اما من این اعتقاد را ندارم. فكر می كنم این چند نفری كه حتی برای ورود به آمفی تئاتر و در ادامه برای بالا آمدن از سكو و نشستن بر روی صندلی مورد نظر با دشواری زیادی روبه رو شدند، از حرفه ای ترین آدم های نسل خود هستند. شاید در هم خوانی سرود كم تمرین كرده بودند و شاید در هماهنگی با آوای همراهش كُند پیش می رفتند. اما این سكو میزبان جمعی از حرفه ای ترین آدم های زندگی است. آدم هایی كه در این اوضاعی كه جوان هایش هم دنبال بهانه برای ازكارافتادگی و افسردگی می گردند، گلیم خود را از آب بیرون می كشند و خود را بعد از گذراندن 60-70 سال فراز و نشیب زندگی، به عنوان یك سالمند توانمند در جامعه حاضر می كنند. آلزایمر، پاركینسون و یا هر اشكال دیگری كه روند زندگی را دچار اختلال كرده باشد در سالمندی آنها نتوانسته مانع باشد و برای شاد بودن و بالا بردن كیفیت زندگی شان تاثیری نتوانسته داشته باشد.

ساعت 4 صبح بیدارم

می گفت: «چهار فرزند داشته كه یكی از آنها فوت كرده است. در مركز ورزش می كنیم. میان وعده را هم دورهمیم. صبحانه و موسیقی درمانی و این ها برای من خیلی خوب است. ماساژدرمانی و فیزیوتراپی هم داریم.» با شیطنت نگاهش چشمكی همراه كرد و ادامه داد: «چیزهای خوب دیگر هم داریم. مریم (پرستارش) به من اعتراض می كند كه چرا هر روز از 4 صبح بیدار می شوی؟ می گویم خوابم نمی برد چه كار كنم؟ بلند می شوم كمی نماز بخوانم و بعد هم با خدای خودم راز و نیاز كنم و هر روز توبه كنم. فردا كه در مركز بزن و بكوب داریم به بچه ها می گویم آخر من توبه كردم چرا مرا دوباره سمت این كارها می بردی؟ من، فروغ خانم و همراهش سه تایی با هم صدای خنده انفجاری مان بالا می رود.

فروغ خانم سن تقویمی بالایی دارد اما از آن سالمندان توانمندیست كه حال دلش را خوب نگهداشته است. گوشش سنگین است و دندانی در دهان ندارد. حتی برخی از لغاتش را به سختی متوجه می شوم. اما روحیه خوبی دارد. وقتی كه با جمع گروه سرود كه بالای سكو بودند هم خوانی می كرد، شعر را فقط با دهانش نمی خواند. با تمام وجودش می خواند: «ای دل دیگه بال و پر نداری… داری پیر می شی و خبر نداری..» انگار داشت با تمام وجودش می خواند. سرزندگی او هر كسی را یاد كودكان شاد و پرانرژی می انداخت.

روزی كه حال سالمندان خوب بود

فروغ برایم گفت: «اینجا را یكی از دوستان دخترم معرفی كرده بود. دخترم می گفت برویم اینجا ببینیم چه برنامه هایی دارد؟» می گفتم: «بیخیال من باش مادر! من حوصله این كارها را ندارم.» هر چه می گفت: «مامان بیا بریم.» می گفتم: «دست از سر من بردار مادر.» یك روز كه جشن داشتند مرا دعوت كردند. دخترم مرا برد و همان جشن بود كه دیگر مرا گیر انداخت و من دیگر مشتری دائم اینجا شده بودم. اوایل هفته ای دو روز می رفتم و الان هفته ای سه روز می روم. از صبح می روم تا ساعت 18 آنجاام.»
منبع خبر:
خبرگزاری مهر
   تاریخ: ۱۳:۴۸ - ۱۴/۰۷/۱۴۰۱   بازدید: ۱۵۵